سفــير دانايی، دانايی را هديه می دهد

سال اول

شماره 1

آشنايی با اديان بزرگ جهان

 

 

سفيـر دانايی
نشــريه اينترنتی

مقـــــالات

صفات مشترک ادیان ابتدايی

هندوئیسم و هندوها

بوداشناسی و آيين بودايی

کيش زردشتی

آیین يهوديت

آيين مسيحيت

دين اســلام

تعالیم عیسی (ع) دربارة خداوند


تعالیم عیسی مسیح (ع) در باب حکومت اخروی خداوند مشخصاً‌ روی نزدیک بودن (قربت) خداوند تأکید داشت. خداوند آن وجود الهی است که می­تواند با انسانها سخن گوید. او کسی است که می تواند به دعای مردم پاسخ گوید و این کار را نیز می کند. او بخشنده و بالاتر از همه چیز، رحمان و رحیم است.
این مطلب که خداوند قبل از توبه و پشیمانی، افراد را می­بخشد درتعالیم عیسی (ع) دربارة ملکوت خداوند به وضوح به چشم می­خورد. نام مشخصی که حضرت عیسی (ع) برای خداوند به کار می­برد «ابا»1 بود، که یک واژه زبان آرامی است که بهترین ترجمه آن به انگلیسی واژه خودمانی «پدر»2 می­باشد- واژه­ای آشنا، با نوازش و محبت و بسیار صمیمی (و، طبق نظر یهودیان، به همین دلیل هم گستاخانه و مبتنی بر غرور!). احتمال دارد که حضرت عیسی (ع) مفهوم پدر بودن خداوند را به طریقی مورد تأکید قرار می دادکه  در واقع چندان هم از تفکر سنتی یهود، آن گونه که درکتاب یوشع نبی (در تورات) آمده، متفاوت نبود؛ زیرا در آن جا نیز خداوند به صورت پدری محبت آمیز و بخشنده تصویر شده بود. هر چندکه این مژده اساسی یا خبر خوش که خداوند گناهکاران را می بخشد، مطلب جدید (یا تجدید مطلبی نو) در تعالیم عیسی (ع) در قرن اولیه میلادی بود.
اما «پدر بودن»3 متضمن چه معنایی است؟ و ممکن است بر چه چیز اشاره و دلالت داشته باشد؟ در مرحله نخست این واژه به معنای رابطه ای آشناست، نوعی خوبی توأم با مراقبیت و نگرانی، همچنین، آن گون که از تعالیم عیسی (ع) در عصر حاضر بر می­آید، متضمن نوعی اقتدار، برتری، حکومت و تسلط است. در واقع، وقتی حضرت عیسی (ع) از خداوند با واژه «ابّا» (ابّ) نام می­برد منظورش اشاره به مهربانی، مراقبت و مواظبت دلسوزانه، قدرت وجلال، اقتدار و اعتبار، بخشندگی وا متناع از عفو، و قضاوت و مجازات بندگان بو د و هر چند که این واژه مورد استخدام حضرت عیسی (ع) ممکن بود از لحاظ نزدیکی و محرمیت [بندگان] با خداوند تا حدودی کفر آمیز به نظر آید، تردیدی نیست که تأکید وی بر قدرت و اقتدار مطلق [خداوند به عنوان یک] پدر بود.   

مرگ و رستاخیز عیسی (ع) و اهمیت آنها
عیسی مسیح (ع)، پس از آن که مدت کوتاهی در سرزمین مادری خویش به تعلیم و مداوای مردم مشغول بود به اورشلیم سفر نمود و طبق آنجه روایات مسیحی می­گویند، زمانی که وی در یک راهپیمایی
دراماتیک به شهر وارد شد، یک هفته قبل از عید فصح بود و پس از یک سلسله اقدامات چشمگیر در معبد بزرگ شهر و جاهای دیگر که نمایش حضور ایشان در شهر بود، حضرت عیسی (ع) و پیروانش به
 بیت هانی4 در حومه اورشلیم رفتند. اقداماتی که وی در زمان عید فصح واطراف آن در بیت المقدس به عمل آورد از دید مقامات مذهبی یهود بسیار شرک آمیز و زشت و نفرت آور جلوه کرده و مقامات رسمی رومی شهر نیز آنها را انقلابی و از لحاظ سیاسی پراهمیت قلمدادکردند و رأی و فتوایی که در اداره­های رسمی علیه حضرت عیسی (ع) به گوش می­رسید این بود که بایست وی را اعدام نمود. لذا فرمان دستگیری وی صادر گردید که در نتیجه، به کمک یکی از حواریونش، او را دستگیر و زندانی ساختند. ابتدا مقامات محلی او را محاکمه کردند و سپس به محضر پونتیوس پیلات آورده شد، فرمانداری که تاریخ روم او را فردی بی ­نهایت دمدی مزاج و ستمگر می­شناسد.
عیسی مسیح (ع) در روز جمعه هفته فصح توسط رومیان اعدام گردید. وی به دست و یا به فرمان مقامات یهودی اعدام نشد؛ هر چند که ایشان نیز با وی مخالف بودند. وی را به یک تخته چوب بزرگ که به شکل صلیب بر قطعه چوب دیگری سوار شده بود، میخ کوب کردند؛ و بدین ترتیب، آن حضرت به تدریج و با تحمل درد و رنج فراوان از دنیا رفت.5 این مرگ، خود مقدمه­ای بر یک سلسله حوادث دیگری بود که هنوز در راه بود.
قدیمی­ترین روایتی که در عهد جدید در مورد مرگ حضرت عیسی مسیح (ع) وجود دارد، بدین مضمون است که به اعتقاد حواریون حضرت عیسی (ع)، آن حضرت در روز سوم از مرگ خویش [توسط خداوند تبارک و تعالی] به آسمانها برده شده است:
«زیرا که اول به شما سپردم آنچه نیز یافتم که مسیح بر حسب کتب در را ه گناهان ما مرد. و این که مدفون شد و در روز سیم به حسب کتب برخاست. و اینکه به کیفا (پیتر) ظاهر شد، و بعد از آن به آن دوازده نفر. و بعد از آن به زیاده از پانصد برادر یک بار ظاهر شد که بیشتر از ایشان تا به امروز باقی هستند، اما بعضی خوابیده­اند (مرده­اند). از آن پس به یعقوب ظاهر شد و به جمیع رسولان و آخر از همه بر من مثل طفل سقط شده ظاهر گردید [منظور بر پولس رسول است].»
 (رساله اول پولس رسول به قرنتیان، باب 15، آیات 8-3)
این روایت، که تقریبا ًدر حدود سالهای 55 میلادی به رشته تحریر درآمده، اهمیتِ در مرکز قرار داشتنِ مرگ و رستاخیز عیسی (ع) در دین مسیحیت را نشان می­دهند. فارغ از اینکه روایات مربوط به رستاخیز و ظهور مجدد حضرت حضرت عیسی (ع) بر تعدادی از پیروان و حواریون خود در عهد جدید تا چه اندازه از نظر تاریخی دقیق و معتبر باشد، به هرحال این مطلب ظرف مدت بیست و پنج سال به یکی از بندهای مهم در اصول اعتقادی مذهب جدید تبدیل گردید. بدین معنی که مبنای یک موعظه یا مژده انجیل را به وجود آورد، موعظه­ای در مورد مرگ و رستاخیز عیسی (ع) که توسط پیروان وی بیان می­گردد.
مرگ، و ظهورهای مکرر پس از مرگ حضرت عیسی (ع) به پیروانش، تأثیری چشمگیر بر جای گذاشت. همان گونه که در کتاب اعمال رسولان، باب دوم، آیات 36-22 آمده، این واقعه در تاریخ بین اسرائیل تجربه ای تعیین کننده بود:
«پس جمیع خاندان اسرائیل (بنی اسرائیل) یقیناً بدانند که خداوند همین عیسی را که شما مصلوب کردید خدا و مسیح ساخته است.» (کتاب اعمال رسولان، باب دوم، آیه 36)
به همین ترتیب، «رساله پولس رسول به رومیان» نیز اظهار می­دارد که رستاخیز حضرت عیسی (ع) امری اساسی و بنیادین است:
«و عجب روح قدوسیت پسر خدا به قوت معروف گردید، از قیامت مردگان؛ یعنی خداوند ما عیسی مسیح (ع) .» («رساله پولس رسول به رومیان»، باب اول، آیه 4)
درمورد رستاخیز حضرت عیسی (ع) از قبر به اندازه­ای مطلب نوشته شده که می تواند یک کتابخانه نسبتاً بزرگ را پر کند و در طول تاریخ مسیحیت، بسیاری از مسیحیان، عید پاک اول، روز رستاخیز حضرت عیسی (ع) را به عنوان یک واقعه تاریخی پذیرفته­اند. دیگر مسیحیان بخصوص در عصر جدید، واقعه رستاخیز عیسی را به عنوان یک کار سمبولیک و به عنوان تأیید و حمایت خداوند از این شخص [حضرت عیسی مسیح] قلمداد نموده­اند.
آنچه از متن عهد جدید به وضوح به دست می­آید این مطلب است که برای مسیحیان اولیه، رستاخیز حضرت عیسی (ع) به معنی برگرداندن حضرت عیسی (ع) به یک زندگانی دنیوی- آن گونه که وی قبلاً داشت- نبوده است. و نیز به صورت یک رشته الهامات و مکاشفاتی که تنها به درد اطمینان بخشیدن به حواریون می­خورد که بدانند حضرت عیسی (ع) هنوز زنده بوده و با قدرت روحانی خویش در میان آنان حضور دارد، تفسیر نمی­گردید؛ بلکه، در چشم این مسیحیان روزگار نخستین، این رستاخیز به معنای اعمال قدرت خارق العاده خداوند تبارک و تعالی در بلند کردن فیزیکی و واقعی حضرت عیسی (ع) ازمرگ و بالا بردن او به نزد خدای خویش و مقام منیع روحانی وی بوده است؛ بدین معنی، این اقدام، نوعی پیروزی بر مرگ قلمداد می­شد.
به زودی این اعتقاد رواج پیدا کرد که عیسی مسیح (ع)، با مرگ خویش بر بالای صلیب، به نجات همه ابنای بشر برخاسته بود و در نوشته های اولیه عهد جدید (نظیر «نامه های پولس رسول»)، این واقعه مصلوب شدن و رستاخیز متعاقب آن، شامل انگیزه­ای برای نجات و رستگاری بود و با گذشت زمان و تبدیل شدن این واقعه به یک اصل نظری و عقیدتی در اجتماع اولیه مسیحیان، مرگ و رستاخیز حضرت عیسی (ع)  دارای دو وجه و یا جنبه مختلف دانسته شد: رهایی مؤمنان از بارگناهان و برقرار ساختن اتحاد با خداوند در جهان و مردمان.
این دیدگاه مبتنی بر اهمیت رهایی بخش بودن واقعه، که در همان سالهای نخستین در مورد مرگ و رستاخیز حضرت عیسی (ع) به وجود آمده  و رواج یافت، نشانگر محوریت حادثه «عید قیامت مسیح» نزد مسیحیان عالم است. از دل این حادثه، نه تنها موعظه یا مژده انجیل در مورد مرگ، رستاخیز و رستگاری حضرت عیسی (ع) و پیروان وی سربرآورد، بلکه با رشد و توسعه اصول نظری در نهاد یا مؤسسه اولیه مسیحی که به نام «اکلسیا»6 (کلیسا) خوانده می­شد به خطابه و موعظه­ای درباره آنچه خداوند درباره حیات این شخص [حضرت عیسی مسیح (ع)] و از طریق این حیات [برای عموم انسانها] انجام می­داد تبدیل شد.

حضرت عیسی (ع) و نسبت او با خداوند: قرن اول تا چهارم میلادی
آنچه در پایان قرن اول میلادی بسیار قابل توجه می نمود اعتقاد به محوریت حضرت عیسی (ع) برای دین جدید بود. نزد مسیحیان اولیه، وی به عنوان چهره ای تاریخی که خداوند متعال از طریق او عمل کرده بود، شناخته می شد و اما نقش و عملکرد وی، آن گونه که در قرن اول میلادی تصور می شد، دقیقاً چه بود؟
مسیحیان بر این اعتقاد بودندکه کار و وظیفه حضرت عیسی (ع) به عنوان مسیح این بودکه خداوند را فاش و  آشکار ساخته، به جهانیان بفهماندکه خداوند چگونه بود؟ آنان هچنینن مدعی بودند که مسیح برای پیروزی بر شیطان آمده و مرگ وی در واقع پیروزی بر شیطان وشرور در همه عالم بوده است. علاوه براین، آنها اظهار می داشتند که حضرت عیسی (ع) آمد تا نمونه یک حیات شایسته را که از طرف کسانی که هدیه مجانی نجات و رستگاری خداوند را می پذیرفتند به نمایش بگذارد. اما مسیحی که با عیسی (ع) یکی دانسته می شد چه کسی بود؟ آیا او وجودی الهی بود؟ یا اینکه موجودی بشری؟


دیدگاههای عهد جدید در مورد عیسی (ع):

مسیحیان اولیه در وجود حضرت عیسی (ع)، انسانی را می­دیدند که تولد یافته و پس از مدتی زندگی کردن وفات یافته بود. او تا آخر حیات خویش یک موجود انسانی باقی مانده بود، اما انسانی که خداوند به عنوان پسر خویش پذیرفته بود.7 این اعتقاد در عهد جدید، انجیل مرقس و کتاب اعمال رسولان، انعکاس یافته است. پولس رسول، در رساله دوم خویش به فیلّپیان، برای عیسی (ع) به عنوان مسیح یک هستی قبل از دنیا قایل می شود. مطابق این نظر، عیسی مسیح (ع) موجودی الهی بود که از ابتدای زمان، حیاتی روحانی و الهی داشت، اما وقتی به صورت یک انسان درآمد، خود را از آن صفات و قدرتهای الهی خالی نمود.همچنین انجیل یوحناء درداخلِ خودِ مجموعةِ عهدِ جدید ، نیز دیدگاهی مشابه با این نظریه پولس رسول در مورد حیات ازلی عیسی (ع) اتخاذ می کند، اما اظهار می دارد که این جنبه الوهیت حضرت عیسی (ع) در تجسیم و تمثّل وی به صورت یک انسان، قربانی نگردید.
مفهومی که پولس رسول در رساله به فیلپیان، با ب 2، آیه 7 ارائه داده به عنوان روش برخورد «خلع الوهیت توسط حضرت عیسی مسیح» شناخته می شود (از ریشه یونانی kenosis به معنای خود را خالی کردن)، چرا که در متن رساله پولس می خوانیم که: «لیکن خود را خالی کرده صورت غلام  را پذیرفت.» روش برخورد یوحنا به نام روش «لوگوس»8 (کلمه) شناخته می شود (که از همان واژه یونانی لوگوس به معنای کلمه است)، چون در انجیل یوحنا، باب 1، آیه 14 می­خوانیم که :«وکلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد». این نظریات عرضه کننده آنچه مسیحیان به نام «مسیح شناسی»9 می خوانند می باشد. بدین معنی که مبحث «مسیح شناسی» عبارت است از اصول عقاید و نظریات در مورد شخص حضرت عیسی (ع) و کارهای وی .  در این بحث تلاش می شود تا معنای «مسیح» روشن شده  و نسبت یا ربط وی با خداوند نیز تبیین گردد.
سه مکتب مسیح شناسی در عهد جدید به چشم می­خورند که در پایان قرن اول میلادی برای جوامع مسیحی آن روز شناخته شده بودند ؛  اما یک سلسله سئوالات بدون پاسخ مانده بود .
مسیحیان می پنداشتند که حضرت مسیح (ع) وجودی الهی و روحانی بوده است، اما اینکه نسبت وجودی وی با خدای واحد چه بوده هنوز روشن نشده بود و از طرف دیگر، وی موجودی انسانی و دارای صفات بشری دانسته می­شد، اما در این مورد هم رابطه و نسبت وی با سایر انسانها مشخص نبود. سئوال کلی دیگری هم که در مورد نسبت کلی همه انسانها با خداوند وجود داشت هنوز پاسخ داده نشده بود.
مسیحیان از همان ابتدا معتقد بودند که حضرت عیسی (ع) نسبت خاصی با خداوند داشت. علاوه براین، تجربه عید گلریزان(نزول روح القدس برحواریون عیسی (ع) و نیز عید یادگاری نزول تورات درطور سینا) آنان را متقاعد ساخته بود که یک جور نیروی خاص، که به نوبه خود به نحوی با خداوند و مسیح ارتباط و نسبت داشت، در میان آنان وجود داشت. ایشان می خواستند  به نحوی بین خداوند؛ حضرت عیسی (ع) و این قدرت روحانی ارتباط برقرار کرده و با وجود این، موحد باقی بمانند. اما چنین ارتباط و هدفی چگونه قابل تحصیل بود؟ اگر حضرت عیسی هم موجودی الهی و هم موجودی انسانی بود،  این مطلب چگونه تحقق می یافت؟ آیا وی مخلوقی شبیه به حوریان دریایی10 افسانه ای یونان بود؟ آیا وی وجود چند چهره ای بود که هر لحظه به شکلی در می آمد؟ آیا وی چهره ای عِلوی بود که تنها در ظاهر الوهی یا انسانی به نظر می رسید؟ آیا، مطابق اشارات و نشانه های عهد جدید، وی یک شخص بود یا دو نفر؟ اگر اینکه یک شخص بود، در این صورت این دو چیز (انسان بودن و الهی بودن) چگونه باهم جمع می شد؟ پاسخ به این قبیل پرسشها،  برای مسیحیان قرون و اعصار بعدی گذاشته شده بود و افکار و اندیشه هایی که بعدها در تدارک پاسخ به این سئوالات استخدام گردید، در اثر دو قرن فکر و ممارست به دست آمد.

منبع : ریچارد بوش وهمکاران ، جهان مذهبی ؛ ادیان درجوامع امروز،ترجمه عبدالرحیم گواهی،تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1378ش، صص671 تا 745 با تلخیص وویرایش.

1. Abba
2.
Daddy
3. Fatherhood
4. Bathany
5. خوانندگان ارجمند توجه دارند که به اعتقاد مسلمانان، به استناد آیه مبارکه قرآن  (سوره نساء، آیه 157) مخالفان و معاندان یهودی و رومی هرگز موفق به قتل و مصلوب نمودن حضرت عیسی (ع) نشده و بلکه امر ایشان مشتبه شده است.
6. Ekklesia
7. ما قبلاً‌نظر صریح قرآن را درباره این قبیل سخنان شرک آمیزکه دلیل روشنی بر تحریف کلام خدا در عهدین می باشد بیان کرده ایم.
8. logos
9
. christology
10. Mermaid در افسانه های یونان حوری دریایی را می گفتند که نصف بدنش انسان و آن نصف دیگر ماهی بود.

©2007 tgh.ir